دعای عرفه مثل آینه ای است که می توان در آن نگریست و زندگی را تفسیر کرد. حقیقت زندگی... از زندگی چه تعریفی داریم؟ از کدام منظر و دیدگاه به زندگانی نگاه می کنیم؟ یکم: برخی زندگی شان زندگی طبیعی است. بر حسب طبیعت انسانی زندگی می کنند. تمام تلاش و توان انان صرف برآوردن نیازهای طبیعت انسانی می شود. می توان این نحوه زندگانی را حیات طبیعی یا حیات مطبوع نامید. دوم: برخی در زندگی خود به تعریف دیگران و به تعبیر قرآن مجید به حیات نیاکان خویش پای بند و دلبسته اند. ان چه از پدران برای انان باز مانده است بسنده است." قالوا حسبنا ما وجدنا علیه آباءنا، 104/مائده" این نحوه زندگانی را می توان حیات منقول نامید. زندگانی که بدون اندیشه و واکاوی میراث پیشینیان سیر خود را طی می کند. سوم: برخی زندگانی خود را بر اساس و مدار خرد انسانی شکل می دهند. زندگانی آنان حیات معقول است. می دانند که جز خرد خویش متاعی برای شناخت زندگی ندارند و ای برادر تو همه اندیشه ای... سه مرحله از زندگانی را می توان در افسانه ی شگفت انگیزی که موراکاکی در داستان " آن سوی تاریکی" به آن اشاره کرده است، جستجو کرد. سه برادر با الهام از سوی خداوند مامور می شوند که هر کدام سنگ چرخ مانندی را تا قله کوه برسانند. می توانند در هر جا هم که خرسند بودند بمانند. برادر اول در همان دامنه در کنار دریا می ماند. کنار درختان میوه و گذران عادی زندگی. برادر دوم تا نیمه راه می رود. با خود می اندیشد که بالاتر از آن نقطه با دشواری روبرو می شود. عقل مآل اندیش به او می گوید که همانجا بمان، جایی که تا حدی چیزی برای خوردن و آبی برای برای نوشیدن پیدا می شد. برادر سوم تا قله می رود. از فراز قله جهان را نظاره می کند. هر چند به جای اب از تیغه ی یخ زده صخره ها استفاده می کند و نیز از گیاهانی که از دل سنگ رسته اند. اما جانش گرم و خرسند است. برادر اول نشان حیات طبیعی ست و برادر دوم، حیات معقول و سومی حیات عاشقانه. چهارم: حیات مشهود، در این مرحله انسان از حیات معقول گامی فراتر می رود. افق دید او دگرگون می شود.
پنجم: حیات توحیدی یا حیات معشوق، این مرحله از حیات مشهود هم فراتر است. حیاتی که انسان محبوب خداوند می شود. همان می شود که خداوند می پسندد و می خواهد. " مرضیّ" خداوند می شود. این صفت در قرآن مجید یک بار در وصف صاحبان نفس مطمئنه به کار رفته است. که انان در مدار و کانون خرسندی خداوندند و در بهشت خدا.(28/فجر) بار دیگر- فقط یک بار- به شکل خاص در وصف اسماعیل به کار رفته است. حیات اسماعیل حیات محبوب و معشوق و حیات توحیدی بود." و کان عند ربه مرضیّا، 55/مریم" حیات توحیدی و حیات محبوب مثل حیات اسماعیل چگونه به دست می آید؟ بدون شناخت راز زندگانی اسماعیل و ابراهیم نمی توان دعای عرفه را شناخت و بدون دعای عرفه شناخت امام حسین علیه السلام و عاشورا میسر نیست. در بین متفکران مسلمان کسی که به این موضوع پرداخته و تابلو جاودانی را در پیش روی ما قرار داده است. علامه اقبال لاهوری است. در اندیشه و سخن اقبال سوزی ست که اسان به دست نیامده است. در دیوان اردویش سروده است: " مرا همان سوز حیدر کافی ست، تویی که درخشش اندیشه ات را از نگاه افلاطون گرفته ای!" این سوز مثل نهری در تمام دیوان پارسی و اردو و دیگر نوشته های اقبال جاری ست. به برکت همین نگاه، اقبال ماجرای فربانی کردن اسماعیل توسط ابراهیم را با حادثه کربلا ی امام حسین در یک مدار قرار می دهد و باور دارد که راز شناخت "ذبح عظیم" که قران مجید به آن اشاره می کند، ماجرای کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام است. الله الله بای بسم الله پدر معنی ذبح عظیم آمد پسر سرّ ابراهیم و اسماعیل بود یعنی آن اجمال را تفصیل بود رمز قرآن از حسین آموختیم زآتش او شعله ها اندوختیم سرخ رو عشق غیور از خون او شوخی این مصرع از مضمون او(1) البته انصاف این است که چندین قرن پیش از اقبال لاهوری همین مضمون را شاعر عارف حروفی ملا پریشان که در اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم زندگی می کرده، به زبان لکی سروده است. تردیدی نیست وقتی اکثر فارسی زبانان حتی نام ملا پریشان را نشنیده اند چه انتظاری از اقبال می رود که بگوییم او این مضمون را از ملا پریشان گرفته است. ملاپریشان خطاب به امام حسین سروده است: " ای گوهر سروری و ای ذبح عظیم دشت عبادت ای شمس الضحی که از تشنگی رخت زرد شده بود و جامه ات گلگون..." ملا پریشان هم راز قربانی شدن اسماعیل را یافته و هم رمز قرآن را به تعبیر اقبال بیان کرده است. راز قربانی شدن اسماعیل چه بود؟ چرا نامش اسماعیل بود؟
نویسنده :رحیم سعیدپناه |
کلمات کلیدی :
نظرات شما ()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ